در فراق یاس
احمد زمانى
در سال یازدهم هجرت هفتاد و پنج روز که از رحلت پیامبر بزرگ اسلام گذشته بود، حادثه دردناک و غمانگیز شهادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) در مدینه منوره به وقوع پیوست.
بسیارى از علما و مورخان اسلام آن را پذیرفتهاند همانند شیخ کلینى و شیخ مفید و سید هاشم بحرینىو ... چه بسا مستند آنان روایتى است که ابوعبیده از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: همانا بعد از رحلت رسول خدا(ص) - فاطمه(س) - هفتاد و پنج روز بیشتر زندگى نکرد، در این مدت اندوه بسیار او را فرا گرفته بود جبرئیل بر او نازل مىگشت و به او تسلیت مىگفت و روان او را آرامش مىداد و از چگونگى حال پیامبر(ص) در عالم آخرت آگاهش مىنمود و اخبار و حوادث آینده را نسبتبه فرزندانش مطرح مىکرد، که على(ع) آنها را مىنوشت.
و بعضى شهادت آن حضرت را نود و پنج روز بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) دانستهاند که این قول مطابق با سوم جمادى الآخر مىباشد.
گفتار فوق را شیخ طبرسى و شیخ طوسى و سید بنطاووس و شیخ عباس قمى و ... پذیرفتهاند. آنان هم بر روایت ابوبصیر که از امام صادق(ع) نقل کرده تکیه نمودهاند، حضرت فرمود: در سوم جمادىالآخر سال یازدهم هجرت فاطمه(س) از دنیا رفت.
گرچه بعضى از نویسندگان خواستهاند این دو را تلفیق کنند و گفتهاند چه بسا کلمه «خمسة و تسعین» همان «خمسة و سبعین» است همانند آنچه در دلائل الامامة طبرى در نسخههاى مختلف آمده است و لکن حقیقت اینکه چنین یستبلکه در باره شهادت صدیقه طاهره(س) اقوال مختلف و گوناگونى است که تعداد آنها به ده سخن مىرسد و بین چهل روز تا هشت ماه در نوسان است که به باقیمانده آنها در ذیل اشاره مىگردد.
الف: بعد از پیامبر خدا(ص) فاطمه(س) چهل روز بیشتر زندگى نکرد.
ب: در بیستم جمادىالآخر فاطمه(س) از دنیا رفت.
ج: هفتاد و دو روز بعد از پیامبر خدا(ص) زندگى کرده است.
د: صد روز بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) باقى ماند.
ه: شصت روز بعد از وفات پیامبر خدا(ص) زندگى نمود.
و: شش ماه زندگى کرد و بعضى آن را هشت ماه هم نوشتهاند.
لکن در میان اقوال، گفتار اول و دوم که روایت مستند آن را تایید مىکند ازاعتبار بیشترى برخوردار استبویژه قول اول که شهرت هم مؤید آن مىباشد.
خلاصه: فقدان دختر جوان پیامبر خدا(ص) آن هم بعد از مدتى کوتاه، نمىتواند مرگ طبیعى و عادى باشد بلکه شهادت او رویداد عظیمى بود که نتیجه قضایاى بسیار تلخ و جبرانناپذیرى شد که قدرتطلبان بىتقوا و شتابزده تحمل دفن جنازه پیامبرشان را نکردند، بلکه با شتابزدگى زیاد خلافت را از خلیفه و ولى الامر حقیقى آن که پیامبر خدا(ص) آن را تعیین کرده بود ربودند و سپس براى مشروعیت آن تلاش مذبوحانهاى کردند.
فاطمه(س) از زبان پیامبر(ص)
رسول خدا(ص) در زمان حیات خویش به ویژه ماههاى آخر عمر خود در باره دخترش فاطمه(س) سفارش بسیار نمود به طورى که مردم او را پاره تن پیامبر و روشنى قلب مصطفى و وارث همه خصلتهاى خداگونه محمد بنعبدالله9 مىدانستند، او عصمت کبرایى بود که دوستیش دوستى پیامبر و خداى پیامبر بود ودشمنیش دشمنى با خاتم انبیاء و مبدا هستى همه عالم بشمار مىرفت، مردم آن روز فاطمه(س) را محدثه، صدیقه، طاهره و زکیه و ... مىدانستند، زیرا آنگاه که پیامبر خدا(ص) با سلمان - ره - سخن مىگفت مردم از آن حضرت شنیدند که مىفرمود:
سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که سادهترین آن جایگاهها این چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقتحشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى.
یا سلمان من احب فاطمة بنتى فهو فى الجنة معی، و من ابغصها فهو فى الناریا سلمان حب فاطمة ینفع فی مائة من المواطن، ایسر ذلک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبة. فمن رضیت عنه ابنتى فاطمة رضیت عنه و من رضیت عنه رضى الله عنه، و من غضبت علیه غضبت علیه و من غضبت علیه غضب الله علیه.
یا سلمان، ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمؤمنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها.
اى سلمان، کسى که دخترم فاطمه(س) را دوستبدارد پس آن کس همراه من در بهشتخواهد بود و کسى که او را دشمن بدارد جایگاه آن کس جهنم است.
سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که سادهترین آن جایگاهها - این چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقتحشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى. پس کسى که دخترم فاطمه از او خشنود باشد من از آن کس خشنود خواهم بود و هر کس که من از او خشنود باشم خداوند از او خرسند خواهد شد. و چنانچه دخترم بر کسى خشم کند من را خشمگین کرده است. و کسى که مورد خشم من واقع شود مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت.
اى سلمان واى بر کسى که بر فاطمه و شوهرش امیرمؤمنان على [ابنابىطالب] ظلم کند و واى بر کسى که بر فرزندان و شیعیانش ستم روا دارد.
باید اذعان کرد که همان توصیههاى بىشمار رسول خدا(ص) در باره دخترش فاطمه(س) سبب شده که ابن ابىالحدید معتزلى در صداقت و راستگویى و حقانیت ادعاى فاطمه(س) در باره فدک چنین بنویسد:
از استادم (على بنفارقى) در مدرسه بغداد پرسیدم: آیا فاطمه(س) در ادعاى مالکیت «فدک» صادق نبود؟ پاسخ داد: آرى گفتم: پس چرا خلیفه اول فدک را به او نداد در حالى که فاطمه نزد او راستگوبود؟
او تبسمى کرد و با زبان طنز و لطیفه گونهاى گفت: اگر ابىبکر آن روز «فدک» را به مجرد ادعاى فاطمه مىداد فردا به سراغش مىآمد و ادعاى خلافتبراى همسرش مىکرد! و او را از مقامش کنار مىزد در آن هنگام خلیفه هیچگونه دفاعى از خود نداشت زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست مىگوید و نیازى به دلیل و گواه ندارد.
سپس ابن ابىالحدید اضافه مىکند: این یک حقیقت است، گرچه استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.
فاطمه(س) پرتلاشترین مدافع امامت
صدیقه طاهره(س) فداکارترین فردى بود که بعد از رحلت پیامبر(ص) در برابر ناکسان ایستاد و مصرانه حق امیرمؤمنان(ع) که حاکمیت وى بود از آنان مطالبه مىنمود، او شبها به همراه شوهر خویش بر در خانه انصار مىرفت و آنگاه که بر مجالس آنان گذر مىکرد براى یارى شوهرش استغاثه مىنمود و به آنان اعتراض مىکرد و خاموش نمىنشست. آنان مىگفتند اگر زودتر مىآمدید ما به غیر شما رجوع نمىکردیم. آن دو پاسخ دادند: شما انتظار داشتید جنازه پیامبر خدا(ص) را رها کنیم و دفن ننماییم و با اینان بر سر قدرت به نزاع و جدال برخیزیم! فاطمه مىفرمود: على آنچه را سزاوار بود انجام داد.
امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بیشتر در بستر نماند.
و نیز آن هنگام که على(ع) را جهت گرفتن بیعتبه سوى مسجد مىبردند در برابر خلیفه اول و دوم و طرفداران آنها ایستاد و فریاد برآورد:
خلوا عن ابن عمى فو الذى بعث محمدا بالحق لان لم تخلوا عنه لانشرن شعرى و لاضعن قمیص رسول الله صلى الله علیه و آله على راسى و لاصرخن الى الله فما ناقة صالح باکرم على الله من ولدی; دست از پسرعمویم بردارید سوگند به کسى که محمد(ص) را به پیامبرى برگزید اگر شماها دست از على(ع) برندارید موهایم را [به نشانه عزا و ناراحتى]پریشان و پیراهن پدرم پیامبر خدا(ص) را بر روى سر مىگذارم و بر شما نفرین مىکنم، مسلم فرزندان من در پیشگاه خدا گرامىتر از ناقه صالح هستند. سلمان - ره - مىگوید: تا فاطمه(س) چنین گفتسوگند به خدا پایههاى دیوار مسجد پیامبر(ص) از جا کنده شد به طورى که مىتوانست از زیر آنها کسى عبور کند. نزدیک دختر پیامبر فاطمه(س) آمدم و عرض کردم: خانم بزرگ و مولاى من خداوند تبارک و تعالى پدر تو را رحمتبراى امت قرار داده مبادا با دعاى شما عذاب نازل شود در آن وقت دیوارها به جاى خود برگشت و گرد و غبار بلند شد به طورى که مردم آن را استشمام کردند.
شهادت صدیقه طاهره(س) چرا و چگونه؟
مرگ زودرس و شهادتگونه دختر پیامبر که در سن هیجده سال و هفت ماهگى به سراغش رفت، در حالى که او قبل از رحلت پدر و بعد از آن هیچگونه کسالت و یا مرضى را نداشت، این پرسش را در ذهن همه بوجود مىآورد:
چرا و چگونه فاطمه(س) به شهادت رسید؟!
پاسخ: مسلم علل و اسباب مختلف، شهادت او را به دنبال داشته که مىتوان آنها را در دو امر اساسى به صورت فشرده مطرح نمود.
الف: هیات حاکمه براى مشروعیتخویش مىکوشید از على بنابیطالب(ع) به هر شیوهاى که شده بیعتبگیرد و او را که مدعى خلافتحقه خویش بود ساکت کند; گاه با نصیحت و پند و تطمیع نسبتبه آینده که به زودى خلافت از آن تو است فعلا با خلیفه بیعت کند به زودى نوبت تو مىرسد همانند آنچه را که ابوعبیده جراح اظهار داشت.
و گاه با تهدید و فشار. که در برخورد با شیوه دوم، فاطمه(س) بالاترین مدافع و مانع براى آنان محسوب مىشد، از اینرو با گرفتن فدک و خانهنشینى او و از بین بردن سنتهاى اساسى پیامبر بر درب خانه او هجوم بردند و براى بیعت گرفتن از شوهرش تا سر حد تهدید سوزاندن خانهاش با توجه به اینکه او و فرزندانش و عدهاى دیگر در منزل بودند، پیش رفتند که بعضى در آن معرکه گفتند: یا ابا حفص ان فیها فاطمه؟ قال: و ان در میان خانه فاطمه(س) مىباشد، عمر گفت آتش مىزنم گرچه فاطمه(س) در منزل باشد.
ب: مورخان علتشهادت فاطمه(س) را چند چیز دیگر دانستهاند که بعضى از آنها مستندش روایات صحیح است:
1- طبرى در کتاب «دلائل الامامة» علتشهادت صدیقه طاهره را ضربات غلاف شمشیر مىداند که از ناحیه قنفذ - لعنة الله علیه - بر آن حضرت وارد آمد در روایتى ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل مىکند که فرمود: کان سبب و فاتها ان قنفذ مولى الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا و لم تدع احدا ممن آذاها یدخل علیها ...
علت وفات فاطمه(س) ضرباتى است که «قنفذ» غلام آن مرد [عمر] را به دستور او توسط قلاف شمشیر بر بدن فاطمه(س) زد که در اثر آن ضربات محسنش را سقط کرد و به مریضى سختى گرفتار شد و از دنیا رفت، و در آن مدت مریضى به هیچ کس از کسانى که او را آزرده بودند اجازه عیادت نداد. محدث قمى - ره - نیز گفتار فوق را مورد تایید قرار داده است.
علامه مجلسى - ره - گفتار طبرى را پذیرفته و ذیل آن اضافه مىکند: فضربها بالسوط على عضدها فصار بعضدها مثل الدملوج من ضرب قنفذ ایاها و دفعها فکسر ضلعا من جنبها و القت جنینا من بطنها...; قنفذ - لعنة الله علیه - با تازیانه بر بازوى دختر پیغمبر(ص) زد به طورى که بازویش ورم بسیار کرد و او را بین در و دیوار فشار داد و در اثر آن فشار پهلویش شکست و فرزند داخل رحمش را سقط کرد.
2- بعضى نوشتهاند: علتشهادت ضرباتى بود که از سوى مغیرة بن شعبه - لعنة الله علیه - به هنگام هجوم به خانه على بنابیطالب(ع) بر بدن فاطمه - علیها سلام - وارد آمد همانطورى که امام مجتبى7 در برابر معاویه و یارانش رو به مغیره کرد و فرمود:
انت ضربت فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه و آله حتى ادمیتها و القت ما فى بطنها استذلالا منک لرسول الله صلى الله علیه و آله و مخالفة منک لامره و انتهاکا لحرمته...; توکسى هستى که فاطمه دختر پیغمبر خدا(ص) را زیر ضربات خود قرار دادى تا بدنش را خون آوردى، او فرزند داخل رحمش را سقط کرد، تو خواستى با این کار به پیامبر خدا(ص) اهانت کنى و با او مخالفت نمایى و حریم قدس نبوتش را بشکنى، پیامبر در باره فاطمه فرمود: دخترم! تو سرور همه زنان بهشتى.
3- عمر بنخطاب براى گرفتن بیعت از على بنابیطالب(ع) به همراه سیصد نفر به خانه آن حضرت هجوم بردند در آن هنگام فاطمه(س) پشت درب خانه بود، درب را بر روى آنان باز نمىکرد، آنان هجوم بردند و با دستور عمر درب خانه را آتش زدند و فاطمه(س) را بین در و دیوار فشار دادند، در اینجا ابراهیم بنسیار بنهانى نظام مىگوید: در روز بیعت عمر ضربهاى بر بدن فاطمه(س) وارد کرد که فرزندش را سقط کرد. سپس مىگوید: او فریاد مىزد خانه را با اهلش آتش زنید; و در میان آن خانه غیر از على و فاطمه و حسن و حسین - علیهم السلام - دیگرى نبود.
وصیتهاى فاطمه(س)
بعد از هجوم ناکسان به خانه على(ع) و فشار فاطمه در بین در و دیوار و جراحتهاى وارده و سقط فرزند، او در بستر افتاد و روز بروز بر ناراحتیهایش افزون مىگشتبه طورى که روزهاى آخر قادر بر ایستادن و قدم زدن نبود، گاه از درد پهلو و گاه از سینه و یا بازو و گاه بر غربتخویش و مظلومیتشوهرش على(ع) مىگریست و رو به قبر پدرش پیامبر(ص) مىنمود و از خدایش درخواست مرگ مىکرد و مىگفت:
یا الهى عجل وفاتى سریعافلقد تنغصت الحیاة یا مولائى
پروردگارا هر چه زودتر مرگ مرا برسان، مولاى من زندگى بر من ناگوار و تلخ گردیده.
امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بیشتر در بستر نماند.
فاطمه(س) واپسین روز عمر رو به اسماء بنت عمیس کرد و فرمود: من کراهت دارم بدنم را همچون بدن زنان دگر بر روى تختى نهید و پارچهاى بر روى آن کشید به طورى که به هنگام تشییع، پستى و بلندى بدن گویا باشد. اسماء عرض کرد: من نوعى تابوت و محمل را در حبشه دیدهام که رضایتشما را جلب مىکند. اسماء چیزى شبیه آن را آماده کرد و پارچهاى را بر رویش کشید و به فاطمه(س) نشان داد: فرمود: ما احسن هذا و اجمله، لا تعرف به المراة من الرجل; چه نیکو و زیبا است این که جنازه مرد و زن در آن شناخته نمىشود، اسماء مىگوید: همانند آن لحظه فاطمه(س) را متبسم و شادان ندیدم.
چون شب فرا رسید امیرالمؤمنین(ع) در کنارش نشسته بود، گفت: پسرعمو جبرئیل بر من وارد شد و سپس گفت: اى محبوبه حبیب خدا و میوه قلب مصطفى امروز تو خدایت را ملاقات خواهى کرد و وارد بهشتخواهى شد. او رفت و همین خبر را میکائیل به من داده على(ع) با ناراحتى گفت: انالله و انا الیه راجعون، در آن لحظات على(ع) سر همسرش را به سینه چسباند و هر یک از دیگرى حلالیت مىطلبیدند و بر یکدیگر اشک مىریختند على بر فقدان زهرا(س) و زهرا(س) بر تنهایى على(ع) امایمن مىگوید اینجا بود که فاطمه فرمود: من ساعتى بعد به پدرم ملحق مىگردم بعد هم چنین وصیت کرد:
اولا: با دختر خواهرم «امامه» ازدواج کن او با فرزندانم همانند من رفتار خواهد کرد و مردان چارهاى جز ازدواج ندارند.
ثانیا: تابوتى را براى جنازهام فراهم کن زیرا فرشتگان الهى آن را عکسبردارى مىکنند و سپس چگونگى آن را هم بیان کرد.
ثالثا: کسانى که بر من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند بر جنازه من حاضر نشوند و بر من نماز نخوانند، پس شب مرا دفنم کن.
و در روایت دیگر آمده: انت اولى بى من غیرى حنطنی و غسلنی و کفنی باللیل و صل على و ادفنى باللیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقرء على ولدى السلام الى یوم القیامة; [علىجان]تو بر امور من سزاوارتر از هر کسى هستى من را شبانه حنوط کن، غسلم بده و کفنم کن و بر بدنم نماز بگزار و شبانه دفنم کن، کسى از این ماجرا آگاه نشود تو را به خدا مىسپارم و درود و سلام بر فرزندانم تا قیامت مىفرستم.
شهادت دخت گرامی رسول خدا مادر امامت همسر ولایت بر شما تسلیت باد.