بانو

تقدیم به بانوی عشق و فضیلت فاطمه زهرا(س)

بانو

تقدیم به بانوی عشق و فضیلت فاطمه زهرا(س)

بیت الأحزان یک حقیقت فراموش ناشدنی

 

بیت الأحزان

یک حقیقت فراموش ناشدنی

 


                                                                                        محمد صادق نجمی


 

هر زائر شیعی، از هر نقطه دنیا که وارد مدینه منوره می گردد، پس از زیارتِ قبر مطهر حضرت رسول ـ ص ـ و اقامه نماز در مسجد آن حضرت و پـس از زیــارت قـبـور پــاک ائـمه بقیع ـ علیهم السلام ـ و سایر قبور متعلق به اقوام و عشیره پیامبر اکرم ـ ص ـ عازم زیارت بیت الاحزان می شود، به این امید کــه اگـــر بـه قبر مطهر زهــــرای مرضیه ـ سلام الله علیها ـ دسترسی ندارد، آن حضرت را در محل دیگری که به وی منتسب است زیارت کند و اگر نمی تواند که صورت خود را به خاک قبر یگانه یادگار رسول خدا بگذارد و ضریح مقدس آن حضرت را با اشک دیده بشوید، حداقل در جایگاهی که دخت گرامـــــی پیامبـــر ـ ص ـ پس از رحلت پدر بزرگوارش و در ایام آخر عمرش هر روز چند ساعت از وقت خویش را در آنجا به عبادت و گریه و ناله سپری نمود، نماز بخواند و به یاد اشک های آن حضرت اشک بریزد. اما اینک نه از چنین محلی خبری است و نه از بیت الأحزان در بقیع، اثری.

آیا اصلاً بیت الاحزان در حقیقت وجود دارد یا یک موضوع موهوم و خیالی بوده و بجز در لسان بعضی از خطبا و گویندگان وجود خارجی نداشته است؟!

در این مقاله برآنیم که با مطالعات کم و ناقص خود، محل واقعی و تاریخ ساختمان بیت الاحزان را، تا آنجا که از کتب حدیث و تاریخ به دست می آید و گفتار کسانی را که در طول تاریخ و از قرن اول تا دوران تخریب، از نزدیک این بیت حزن را زیارت کرده و شاهد ساختمان آن بوده اند در اختیار خواننده ارجمند قرار دهیم تا معلوم شود که بیت الأحزان یک واقعیت غیر قابل انکار و یک حقیقت فراموش نشدنی است، اگر چه ساختمان آن ویران گردیده و درگوشه بقیع، از بیت الاحزان اثری باقی نمانده است. منابع حدیثی و تاریخی متقن از محدثان، مورخان، نویسندگان معروف و دانشمندان مشهور از شیعه و اهل سنت در طول تاریخ آن را تأیید و تثبیت نموده اند که اینک نمونه هایی از روایات و اعتراف مورخان را از نظر خوانندگان می گذرانیم.

بیت الاحزان در منابع حدیثی

از جمله منابع حدیثی که در آن از انگیزه به وجود آمدن بیت الاحزان سخن به میان آمده، خصــال شیـخ صدوق ـ ره ـ می باشد که آن محدث بزرگ، در ضمن روایتی با اسناد از امام صادق ـ ع ـ نقل می کند:

«و اما فاطمة فبکت علی رسول الله حتی تأذّی بها اهل المدینة فقالوا لها قد آذیتنا بکثرة بکائک فکانت تخرج الی المقابر...»1

صریح تر و روشن تر از روایت صدوق، گفتار فضه (خادمه حضرت زهـــرا ـ سلام الله علیها ـ) است که مرحوم علامه مجلسی در ضمن بیان جریان مفصل شهادت حضرت زهرا از زبان فضه، چنین نقل می کند که:

«ثـم انـه بنی لـها بیتاً فی البقیع نازهاً عن المدینه».2

«امیر مؤمنان ـ ع ـ برای فاطمه، در بقیع و در خارج مدینه، خیمه ای را بپا داشت که آن حضرت به همراه حسنین بدانجا می آمد و پس از گریه طولانی به خانه اش مراجعت می نمود».

توضیح اینکه: بطوریکه در کتب لغت آمده است، «بیت» در لغت به معنای «محل و مسکن» است خواه به شکل چادر باشد یا خانه ای از خاک و گل3 و بطوری که در آینده نیز خواهیم دید، اولین بیت و مسکنی که برای فاطمه زهرا در بقیع ساخته شده، بصورت چادر و خیمه بوده است.

بیت الاحزان از نظر علما و مورخان

عده ای از علمای بزرگ و شخصیت های علمی که در تاریخ مدینه و یا درباره زیارت بقیع مطلبی نوشته اند، از بیت الأحزان نیز سخن گفته و وجود آن را تأیید و تثبیت نموده اند که نظرات چند تن از آنان را به ترتیب تاریخ زندگی آنان، می آوریم:

1 ـ ابن شبه نمیری 173 ـ 262

قدیمی ترین تاریخ موجود4 در باره مدینه منوره، تاریخ المدینه، تألیف ابوزید عمر بن شبه النمیری5 است. او که یکی از شخصیّت های علمی و از فقها و محدثان مورد وثوق و از مورخان مورد اعتماد، نزد علما و دانشمندان اهل سنت است، در کتاب خود، آنجا که آثار و قبور بقیع ـ موجودِ در زمان خودش ـ را معرفی می کند، چنین می نویسد:

«شخص موثق و مورد اعتمادی بر من نقل نمود مسجدی که در طرف شرقی آن به جنازه اطفال نماز خوانده می شود، دراصل خیمه ای بوده برای زن سیاهی بنام «رقیه»6 که به دستور حسین ابن علی ـ ع ـ در آنجا مـی نشست تـا از قبـر فاطمـه ـ ع ـ مراقبت کند زیرا قبر فاطمه را کسی بجز همان زن نمی شناخت.7

از این گفتارِ ابن شبه که مشهود و مسموع خود را در مورد بیت الاحزان نقل نموده است، دو مطلبِ زیر بوضوح به دست می آید:

1 ـ بیت الاحزان در دوران حسین بن علی ـ ع ـ یعنی تا سال 61 هجری، مانند حال حیات حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ بصورت خیمه و چادر و محلی بوده است مشخص و معین و حسین بن علی ـ ع ـ بر حفظ آن عنایت و اهتمام داشته; بطوری که یکی از بانوان و ارادتمندان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را مأموریت داده است، در این بیت و خیمه که یادآورِ دورانِ حساس زندگی مادر بزرگوارش بوده، اقامت نموده و از آنجا حراست و نگهبانی کند و لابد براساس همین دید و اهتمام و به پیروی از روش آن حضرت، افرادی از اهل بیتِ عصمت پس از آن حضرت نیز همین روش را ادامه داده و خیمه را به ساختمان مبدّل نموده اند.

2 ـ بیت الاحزان پس از این دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم، دارای ساختمان بوده که ابن شبه را وادار نموده است کمّ و کیف و انگیزه بوجود آمدن این ساختمان را از افراد خبیر و مطلع جویا شود و یکی از افراد مطلع و مورد وثوق نیز تا آنجا که در این مورد اطلاع داشته با وی در میان گذاشته است و سابقه آنجا را که زمانی بصورت خیمه بوده، بازگو نموده است و لیکن این خیمه دقیقاً در چه تاریخی و به وسیله چه کسی به ساختمان تبدیل شده، معلوم نیست.

توجیه متناقض

و اما مطلب دیگری که در ذیل این گفتار آمده است، اقامت آن زن در میان بیت الاحزان برای حفظ و مراقبت قبر حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ بوده است، تعلیلی است از سوی خودِ وی و توجیهی است متناقض و غیر قابل قبول; زیرا: اولاً خودِ ابن شبه در این کتاب، مانند عدّه دیگر از مورخان می گوید که علی بن ابی طالب ـ ع ـ پیکر مطهر حضرت زهـرا ـ س ـ را شبانه و در داخل منزل خود دفن نمود; بنابراین، مراقبت از قبر آن حضرت در بقیع مفهومی ندارد.

و ثانیاً اگر قبر آن حضرت در بقیع واقع بوده و کسی بجز «رقیه» آن را نمی شناخته، باز هم مراقبت از قبرِ مجهول، معنا و مفهومی ندارد.

بهرحال با توجه به شرایط خاص و حساس آن روز، ابهام در پاسداری از بیت الاحزان و توجیهات مختلف در اقامت یک زن در داخل آن، مستبعد نیست.

2 ـ فتوای امام غزالی بر استحباب خواندن نماز در بیت الاحزان

امام ابومحمد غزالی 450 ـ 505 که یکی شخصیت های معروف و از علما و دانشمندان اهل سنت است، در ضمن بیان وظایف زایران مدینه منوره و کسانی که به زیارت بقیع مشرف می شوند می گوید: «مستحب است که زائران، هر روز صبح، پس از زیارت قبر حضرت رسول ـ ص ـ در بقیع حضور بهم رسانند و قبور پیشوایان دینی و صحابه را که در آنجا مدفون هستند زیارت کنند». سپس می گوید: «و مستحب است در مسجد فاطمه ـ علیها سلام ـ نیز نماز بخوانند». (و یستحب ان یخرج کل یوم الی البقیع بعدالسلام علی رسول الله ... و یصلی فی مسجد فاطمه رضی الله عنها). 8

3 ـ ابن جبیر، جهانگرد معروف و دانشمند اسلامی 540 ـ 614

سومین کسی که بیت الأحزان را از نزدیک زیارت و در باره آن سخن گفته است، رحاله و جهانگرد معروف اسلامی ابوالحسین احمد بن جبیر اندلسی9 است. او که در ماه محرم سال 580 هـ . ق. وارد مدینه شده و بقیع را زیارت نموده است، می گوید: «و در کنار قبّه عباسیه، خانه ای قرار گرفته است که به فاطمه دختر رسول خدا ـ ص ـ منتسب می باشد، می گویند این همان خانه ایست که فاطمه زهرا به آنجا می آمد و در آنجا اقامت و حزن و اندوه خود را در مرگ پدر بزرگوارش ابراز می نمود».10

4 ـ سمهودی11 844 ـ 911

چهارمین شخصیت و مورخی که وجود بیت الأحزان را تأیید و تثبیت نموده است; مقتدا و پیشوای مورخان، نورالدین علی بن احمد سمهودی مصری است; شخصیتی که پس از وی هیچ مورخ ونویسنده ای در باره مدینه کتابی ننوشته و هیچ گوینده و خطیبی، از تاریخ مدینه سخن نگفته، مگر اینکه به گفته او استناد جسته و از کتاب «وفاءالوفا» استمداد نموده است. او می گوید:

«والمشهور ببیت الحزن انما هو الموضع المعروف بمسجد فاطمة فی قبلة مشهد الحسن و العباس».

«مشهور در بیت الاحزان، همان محلی است که به مسجد فاطمه معروف و در طرف قبله حرم (امام) حسن و (جناب) عباس واقع گردیده است».

آنگاه می گوید: «واظنه فی موضع بیت علی بن ابی طالب الذی کان اتخذه بالبقیع و فیه الیوم هیأة قبور».12

«و به عقیده من، این بیت الأحزان در محل همان بیت و مسکنی است که علی بن ابی طالب ـ ع ـ آن را در بقیع آماده ساخت». و اضافه می کند که فعلاً در میان آن، شکل چند قبر نیز موجود است.

5 ـ سِر ریچار بورتون

«SIR RICHARD BURTON»

1853 میلادی = 1276 قمری

یکی از جهانگردانِ غربی که به مکه و مدینه مسافرت نموده13 و در سیاحتنامه خود از آثار و ابنیه حجاز و از اخلاق و رسوم مسلمانان در موسم حج و از جزئیات زندگی مردم حجاز سخن گفته است. از جمله حرم ها و گنبدها و بارگاه های موجود در بقیع را معرفی و با قلم خود ترسیم و تصویر نموده است. «سِر ریچارد بورتون» جهانگرد انگلیسی است که در سال 1853 میلادی ـ تقریباً 139 سال قبل ـ بقیع را از نزدیک مشاهده نموده و در باره بیت الأحزان چنین گفته است: «در بقیع مسجد کوچکی است که در سمت جنوبی گنبد عباس بن عبدالمطلب واقع گردیده و این مکان را بیت الأحزان نیز می نامند; زیرا فاطمه زهرا آخرین روزهای عمر خویش را در این محل بسر می برد و برای از دست دادن پدر عزیزش نوحه سرایی می نمود.14

مطالبی که از آقای بورتون نقل شد، دلیل روشنی بر مشخص بودن ساختمان بیت الأحزان در زمان وی و اشتهار وجه تسمیه و انگیزه ایجاد آن می باشد که یک جهانگرد انگلیسی و غیرمسلمان در اندک زمان و با مختصر تماس با مسلمانان توانسته است همه این مطالب را همانگونه که در منابع محکم تاریخی و حدیثی آمده است، دریافت و درسیاحتنامه خود منعکس نماید.

6 ـ فرهاد میرزا15 1292 هـ

فرهاد میرزا معتمدالسلطنه که در 18 ذیقعده 1292 هـ به زیارت بقیع نائل گردیده، پس از بیان زیارت حرم ائمه بقیع و نثار فاتحه بر قبور علما که در کنار این حرم مطهر واقع بودند، می گوید: «از آنجا به بیت الأحزان رفتم و از آنجا به زیارت حلیمه سعدیه...»16

بیت الاحزان در آستانه تخریب

تا اینجا همراه با تاریخ بیت الأحزان از بدو پیدایش آن، تا اواخر قرن سیزده (1292)، قرن به قرن حرکت نمودیم. اینک در قرن چهاردهم هجری و در آستانه تخریب بیت الأحزان که در سال 1344 هـ واقع گردیده است قرار گرفته ایم. در این برهه محدود و مدت کمتر از نیم قرن، از میان میلیون ها زائر بیت الأحزان، تعدادی از علمای برجسته و نویسندگان را می بینیم که در تألیفات خود از بیت الأحزان سخن به میان آورده و از این بنای تاریخی و اثر فراموش نشدنی یاد نموده اند، از جمله:

1 ـ ابراهیم رفعت پاشا 17 نویسنده و امیرالحاج مصری است که برای آخرین بار در سال 1325 هـ بقیع را زیارت کرده و مشاهدات خود را در باره بیت الأحزان چنین نقل می کند:

«و هناک قبة تسمی قبة الحزن یقال انها فـی البیت الذی آوت الیه فاطمه بنت النبـی ـ ص ـ والتزمت الحزن فیه بعد وفات ابیها رسول الله ـ ص ـ و کان فی البقیع قباب کثیرة هدمها الوهابیون».18

«در بقیع، گنبد دیگری نیز وجود دارد که «قبة الحزن» نامیده می شود و می گویند که این گنبد در بالای همان محل ساخته شده است که فاطمه ـ ع ـ پس از رسول خدا ـ ص ـ بدانجا می آمده و حزن و اندوه خود را ابراز می نموده است، سپس می گوید در بقیع گنبدهای زیادی بود که وهابی ها از بین برده اند».

2 ـ حاج سید احمد هدایتی: یکی دیگر از کسانی که در آستانه تخریب بیت الأحزان و پنج سال قبل از این حادثه تأسف بار، بیت الأحزان را زیارت نموده و در سفرنامه خود به نام «خاطرات مکه» منعکس نموده است، مرحوم حاج سید احمد هدایتی یکی از سادات مکرّم و از اولاد محترم رسول اکـرم ـ ص ـ است که وی ضمن بیان مـوارد و نقاط مختلفی که حضرت زهـرا ـ سلام الله علیها ـ را زیارت نموده است، می گوید: «پنجم در بیت الأحزان که درقبرستان بقیع واقع است».19

3 ـ سید شرف الدین ـ قدس سره ـ 1290 ـ 1377: مرحوم علاّمه، سید عبدالحسین شرف الدین،20 سومین کسی است که بیت الأحزان را پنج سال قبل از تخریب، زیارت و به تناسب بحثی در کتاب خود «النص و الاجتهاد» به این مطلب تصریح نموده است که گفتار او را بعنوان «ختامه مسک» می آوریم:

«... سپس علی بن ابی طالب در بقیع محلی را آماده ساخت که فاطمه زهرا برای گریه کردن، بدانجا می آمد و بیت الأحزان نامیده می شد و شیعیان در طول تاریخ این بیت را همانند مشاهد و حرم های مقدس زیارت می نمودند تا اینکه در این ایّام که سال 1344 هـ است، ملک عبدالعزیز بر سرزمین حجاز مسلط و با دستور وی بر اساس پیروی اش از وهابیگری، منهدم گردید و در سال 1339 هجری که خداوند توفیق سفر حج و زیارتِ پیامبر و مشاهد اهل بیتش در بقیع را بر من عنایت فرمود، بیت الاحزان را زیارت کردم».

(... و کنّا سنة 1339 تشرفنا بزیارة هذا البیت (بیت الاحزان) ... فی البقیع...).21

خلاصه و نتیجه

این بود اجمالی از تاریخ بیت الأحزان و طبعاً کسانی که دارای فراغت کافی و دسترسی به منابع بیشتری دارند، می توانند مطالب ارزنده و نکات جالب تری در اختیار علاقه مندان قرار دهند. و اینک مطالب گذشته را به صورت چند نکته خلاصه و نتیجه گیری می کنیم:

1 ـ بیت الأحزان، از دوران حیات حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ تا سال 1344 هـ ، محلی بوده است مشخص و معین که شیعیان با پیروی از روش حسین بن علی ـ ع ـ در طول تاریخ به این بیت اهمیت خاصی قائل بوده و آنجا را همانند سایر مشاهد و حرم ها زیارت و در آنجا به نماز و عبادت می پرداختند و حتی امام غزالی اهل سنت نیز به نماز خواندن در این محل تشویق و توصیه نموده است.

2 ـ بیت الأحزان در زمان حسین بن علی ـ ع ـ دارای چادر و خیمه بوده و سپس به ساختمان مبدل گردیده است که هنگام تخریب دارای گنبد بوده است.

3 ـ بیت الأحزان در اصطلاح عامه، گاهی به «مسجد فاطمه» و گاهی با هر دو نام و گاهی نیز به «قبة الحزن» نامیده شده و طبعاً نویسندگان نیز از هر سه نام مصطلح، استفاده نموده اند، ولی آنچه مسلم است بیت الأحزان هیچگاه بعنوان یک مسجد واقعی شناخته نشده است و وجود چند قبر در داخل آن که سمهودی اشاره نموده، دلیل و مؤید این معنا است. مؤید دیگر اینکه: در تألیفات مدینه شناسان، مانند «اخبار مدینه» ابن نجّار، متوفای 643 هـ ، و «وفاءالوفا»ی سمهودی متوفای 911 هـ ، و «عمدة الاخبار» احمد بن عبدالحمید عباسی، متوفای قرن دهم هجری که همه مساجد موجود در داخل و خارج مدینه را معرفی نموده اند، از مسجدی به نام مسجد فاطمه ذکری به میان نیامده است.

4 ـ نکته مهم اینکه: بنابر مضمون روایات، بیت الأحزان، در داخل بقیع بوده و همه مورخان بدون استثنا بر همین معنا تصریح و اضافه می کنند که در سمت جنوبی و در مجاورت حرم ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قرار داشته است. بنابراین محلی که در سال های اخیر در خارجِ بقیع، به نام بیت الأحزان معروف گردیده، با واقعیات تطبیق نمی کند و منابع حدیثی و تاریخی آن را تأیید نمی نماید. در ملاقات های مکرری که با آقای عمروی22 شیخ العلمای حجاز در سال های 52 ـ 55 شمسی در مدینه منوره داشتم، به همین معنا تأکید و محل فعلی را موضوعی بی اساس و عملی عوامانه معرفی می نمودند.

 

پــاورقــی هــا:

1 ـ خصال ابواب الخمسه ـ وسائل الشیعه، ج 2 ، ص 922 ، باب 87 از ابواب دفن.

2 ـ بحارالانوار، ج 43 ، ص 177 .

3 ـ البیت المسکن سواء کان من شعر او مدر ـ اقرب الموارد.

4 ـ قدیمی تر از این کتاب، تاریخ المدینة ابن زباله است که وی در سال 199 در قید حیات بوده و در کتاب هائی که تا قرن دهم در تاریخ مدینه تألیف گردیده، از جمله در وفاءالوفا، از تاریخ ابن زباله مطالب فراوان نقل شده است ولی متأسفانه از این کتاب در قرن های اخیر خبری نیست.

5 ـ ابوزید عمر بن شبه نمیری فقیه و محدث و مورخ نامی در سال 173 متولد و در سال 262 وفات نموده است. در شرح حال ابن شبه چنین نوشته اند، او شخصی است ادیب، فقیه، مورخ، صادق و دقیق، عالم به آثار، ناقل اخبار و صاحب تألیفات بسیار و... ـ ابن ندیم از وی 18 کتاب معرفی می کند. در شرح حال او به فهرست ابن ندیم وفیات الاعیان، تاریخ بغداد، تهذیب الأسماء و اللغات، تذکرة الحفاظ و لسان المیزان مراجعه شود. تـاریخ ابـن شبه برای اولین بار در سال 1399 هـ . با تحقیق فهیم محمد شلتوت در چهار جزء و 1396 صفحه در عربستان سعودی چاپ و اخیراً در قم افست گردید. قسمت مهم جلد سوم و چهارم این کتاب به شرح زندگانی و حوادث دوران خلافت عثمان اختصاص یافته است که دلیل هواداری و علاقه شدید او به عثمان است.

6 ـ ابن حجر عسقلانی (در اصابة) ج 3 ، ص 305 با استناد به همین مطلب این بانو را نیز در ردیف سایر زنان، یکی از صحابه رسول خدا معرفی نموده است.

7 ـ واخبرنی خبر ثقة قال یقال ان المسجد الذی یصلی جنبه شرقیاً علی جنائز الصبیان کان خیمة لامرئة سوداء یقال لها رقیة کان جعلها هناک حسین بن علی ـ ع ـ تبصر قبر فاطمه ـ علیهاالسلام ـ و کان لایعرف قبر فاطمه رضی الله عنها غیرها. تــاریـخ المدینه ج 1 ، ص 106.

8 ـ احیاءالعلوم، ج 1 ، ص 260 .

9 ـ ابن جبیر از علمای اندلس و در علم فقه و شعر و نویسندگی از بارزترین دانشمندان دوران خویش و از معروفترین و قدیمی ترین جهانگردان اسلامی است، او رحله و سیاحتنامه خود را چنین نامیده است: «تذکرة بالاخبار عن اتفاقات الأسفار» این کتاب قبلاً در لیدن و اخیراً در بیروت چاپ شده است.

در شرح حال ابن جبیر، رجوع شود به دائرة المعارف اسلامی، ج 3 ، ص 204 ـ 207 و مقدمه رحله، چاپ لبنان والکنی و الألقاب، ج 1 ، ص 232 .

10 ـ ویلی هذه القبة العباسیة بیت ینسب لفاطمه بنت الرسول ـ ص ـ یقال انه الذی آوَتْ الیه والتزمت فیه الحزن علی مـــوت ابیها المصطفی ـ ص ـ رحله ابن جبیر چاپ لیدن، صفحه 196 و چاپ دارالکتب اللبنانی صفحه 144 .

11 ـ علما و دانشمندان سمهودی را چنین معرفی نموده اند: «الشیخ نورالدین علی بن احمد سمهودی مصری شافعی، شخصیت دانشمند و مفتی مدینه، مدرس و مورخ این شهر، پیشوا و مقتدای مورخان. سلسله نسبش به حسن مثنی فرزند امـام مـجتبـی ـ ع ـ منتهی می شود. او به سال 844 در سمهود مصر متولد و پس از تحصیلات و حفظ نمودن قرآن و نیل به مدارج علمی، در فنون مختلف از سال 873 در مدینه منوره متوطن و از اساتید بزرگ حرم شریف نبوی ـ ص ـ گردید. وی در تاریخ مدینه منوره سه کتاب نوشته است که یکی مفصل و جامع الأطراف بنام «اقتفاء الوفا باخبار دارالمصطفی» است که در حادثه آتش سوزی مسجد نبوی در ماه رمضان سال 886 هـ از بین رفته است. دومی «وفاءالوفا باخبار دارالمصطفی» کتابی است که به قول خودِ سمهودی به درخواست کسی که «طاعته غنم و مخالفته غرم» مطالب کتاب قبلی را در این کتاب تلخیص نموده است، ولی در عین حال دارای گسترده ترین و دقیقترین مطالب در تاریخ مدینه می باشد که در هیچ یک از منابع دیگر نمی توان به دست آورد. این کتاب در دو جلد و در 1435 صفحه چاپ شده است. و سوّمی «خلاصة الوفا» است و مطالب «وفاءالوفا» را در این کتاب تلخیص نموده و ا

ین کتاب نیز چاپ شده است. سمهودی دارای تألیفات متعدد دیگری نیز می باشد. وفات وی در سال 911 هـ در مدینه واقع گردید. در شرح حال او به شذرات الذهب، اعلام زرکلی، والکنی و الالقاب مراجعه شود.

12 ـ وفاءالوفا، ج 3 ، ص 918 .

13 ـ در طول تاریخ تعداد زیادی از جهانگردان غربی در قیافه مسلمانان و در زی حجاج وارد مکه و مدینه گردیده اند و اکثر آنان نیز که از نویسندگان بوده اند، توانسته اند مشاهدات و برداشت های خود را به صورت کتاب و سفرنامه در اختیار دیگران قرار دهند، گرچه بعضی از این نوشته ها و برداشت ها توأم با مطالب خلاف واقع و نادرست و همراه با اغراض و تعصّب است، ولی در عین حال، می توان مطالب و نکات ارزشمند و پربها نیز از آنها بدست آورد که یکی از جهانگردان همان «ریچارد بورتون» انگلیسی است که در سال 1853 میلادی به صورت یک مسلمان افغانی به نام «عبدالله» به مکه و مدینه مسافرت کرده و در تمام مراسم حج شرکت و از همه اماکن و بقاع متبرّکه دیدن نموده و به همه جزئیات پرداخته است و سفرنامه خود را در دو جلد بزرگ منتشر ساخته است. موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 260 .

14 ـ موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 285 .

15 ـ فرهاد میرزا معتمدالسلطنه متوفای 1305 هـ در میان شاهزادگان قاجار، از نظر علمی دارای شخصیت بارزی است که از وی شش جلد کتاب، در فنون مختلف به جای مانده از جمله آنها «قمقام ذخار» در مقتل و «هدایة السبیل» که سفرنامه حجِ اوست و هر دو کتاب در موضوع خود در زبان فارسی از بهترین کتاب ها به شمار می رود.

16 ـ هدایة السبیل چاپ مطبوعاتی علمی تهران، ص 141 .

17 ـ ابراهیم رفعت پاشا، در سال 1318 ق فرمانده نگهبانان محمل مصری و در سال 1320 و 21 و 25 به عنوان امیرالحاج از طرف خدیو مصر به حج مشرف شده و خاطرات خود را به نام مرآت الحرمین نگارش نموده است. این کتاب به نوبه خود یکی از کتاب های سودمند که در دو جلد در مصر چاپ و در اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی در قم افست شده است.

18 ـ مرآت الحرمین، ج 1 ، ص 426 .

19 ـ خاطرات مکه ـ چاپخــانه حیدری تهران، ص 129 .

20 ـ علاّمه بزرگوار و شخصیت مجاهد و احیاگر شیعه در شام و لبنان. مرحوم سیدشرف الدین مستغنی از تعریف و بالاتر از توصیف است که خدمات ارزنده و ضداستعماری و آثار ارزشمند و علمی او مانند: «النص و الاجتهاد» و «المراجعات» و ده ها کتاب دیگر، شاهد مجاهدات و دلیل بر عظمت شأن و علوّ مقام علمی و سعه اطلاعات وی می باشد.

21 ـ الــنــص والاجتهاد، باتـحقیق ابـومـجتبی، ص 302 .

22 ـ آقای شیخ محمد علی عمروی شخصیت علمی و روحانی، از اهالی مدینه است که پس از تکمیل تحصیلات خود در حوزه علمیه نجف به مدینه مراجعت و تربیت و سرپرستی شیعیان مدینه و اطراف آن را به عهده گرفته است.

 

 

 

در فراق یاس

در فراق یاس

 


احمد زمانى


 

در سال یازدهم هجرت هفتاد و پنج روز که از رحلت پیامبر بزرگ اسلام گذشته بود، حادثه دردناک و غم‏انگیز شهادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) در مدینه منوره به وقوع پیوست.

بسیارى از علما و مورخان اسلام آن را پذیرفته‏اند همانند شیخ کلینى و شیخ مفید و سید هاشم بحرینى‏و ... چه بسا مستند آنان روایتى است که ابوعبیده از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: همانا بعد از رحلت رسول خدا(ص) - فاطمه(س) - هفتاد و پنج روز بیشتر زندگى نکرد، در این مدت اندوه بسیار او را فرا گرفته بود جبرئیل بر او نازل مى‏گشت و به او تسلیت مى‏گفت و روان او را آرامش مى‏داد و از چگونگى حال پیامبر(ص) در عالم آخرت آگاهش مى‏نمود و اخبار و حوادث آینده را نسبت‏به فرزندانش مطرح مى‏کرد، که على(ع) آنها را مى‏نوشت.

و بعضى شهادت آن حضرت را نود و پنج روز بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) دانسته‏اند که این قول مطابق با سوم جمادى الآخر مى‏باشد.

گفتار فوق را شیخ طبرسى و شیخ طوسى و سید بن‏طاووس و شیخ عباس قمى و ... پذیرفته‏اند. آنان هم بر روایت ابوبصیر که از امام صادق(ع) نقل کرده تکیه نموده‏اند، حضرت فرمود: در سوم جمادى‏الآخر سال یازدهم هجرت فاطمه(س) از دنیا رفت.

گرچه بعضى از نویسندگان خواسته‏اند این دو را تلفیق کنند و گفته‏اند چه بسا کلمه «خمسة و تسعین‏» همان «خمسة و سبعین‏» است همانند آن‏چه در دلائل الامامة طبرى در نسخه‏هاى مختلف آمده است و لکن حقیقت اینکه چنین یست‏بلکه در باره شهادت صدیقه طاهره(س) اقوال مختلف و گوناگونى است که تعداد آنها به ده سخن مى‏رسد و بین چهل روز تا هشت ماه در نوسان است که به باقیمانده آنها در ذیل اشاره مى‏گردد.

الف: بعد از پیامبر خدا(ص) فاطمه(س) چهل روز بیشتر زندگى نکرد.

ب: در بیستم جمادى‏الآخر فاطمه(س) از دنیا رفت.

ج: هفتاد و دو روز بعد از پیامبر خدا(ص) زندگى کرده است.

د: صد روز بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) باقى ماند.

ه: شصت روز بعد از وفات پیامبر خدا(ص) زندگى نمود.

و: شش ماه زندگى کرد و بعضى آن را هشت ماه هم نوشته‏اند.

لکن در میان اقوال، گفتار اول و دوم که روایت مستند آن را تایید مى‏کند ازاعتبار بیشترى برخوردار است‏بویژه قول اول که شهرت هم مؤید آن مى‏باشد.

خلاصه: فقدان دختر جوان پیامبر خدا(ص) آن هم بعد از مدتى کوتاه، نمى‏تواند مرگ طبیعى و عادى باشد بلکه شهادت او رویداد عظیمى بود که نتیجه قضایاى بسیار تلخ و جبران‏ناپذیرى شد که قدرت‏طلبان بى‏تقوا و شتابزده تحمل دفن جنازه پیامبرشان را نکردند، بلکه با شتابزدگى زیاد خلافت را از خلیفه و ولى الامر حقیقى آن که پیامبر خدا(ص) آن را تعیین کرده بود ربودند و سپس براى مشروعیت آن تلاش مذبوحانه‏اى کردند.

فاطمه(س) از زبان پیامبر(ص)

رسول خدا(ص) در زمان حیات خویش به ویژه ماههاى آخر عمر خود در باره دخترش فاطمه(س) سفارش بسیار نمود به طورى که مردم او را پاره تن پیامبر و روشنى قلب مصطفى و وارث همه خصلتهاى خداگونه محمد بن‏عبدالله‏9 مى‏دانستند، او عصمت کبرایى بود که دوستیش دوستى پیامبر و خداى پیامبر بود ودشمنیش دشمنى با خاتم انبیاء و مبدا هستى همه عالم بشمار مى‏رفت، مردم آن روز فاطمه(س) را محدثه، صدیقه، طاهره و زکیه و ... مى‏دانستند، زیرا آنگاه که پیامبر خدا(ص) با سلمان - ره - سخن مى‏گفت مردم از آن حضرت شنیدند که مى‏فرمود:

سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که ساده‏ترین آن جایگاه‏ها این چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى.

یا سلمان من احب فاطمة بنتى فهو فى الجنة معی، و من ابغصها فهو فى الناریا سلمان حب فاطمة ینفع فی مائة من المواطن، ایسر ذلک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبة. فمن رضیت عنه ابنتى فاطمة رضیت عنه و من رضیت عنه رضى الله عنه، و من غضبت علیه غضبت علیه و من غضبت علیه غضب الله علیه.

یا سلمان، ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمؤمنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها.

اى سلمان، کسى که دخترم فاطمه(س) را دوست‏بدارد پس آن کس همراه من در بهشت‏خواهد بود و کسى که او را دشمن بدارد جایگاه آن کس جهنم است.

سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که ساده‏ترین آن جایگاه‏ها - این چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى. پس کسى که دخترم فاطمه از او خشنود باشد من از آن کس خشنود خواهم بود و هر کس که من از او خشنود باشم خداوند از او خرسند خواهد شد. و چنانچه دخترم بر کسى خشم کند من را خشمگین کرده است. و کسى که مورد خشم من واقع شود مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت.

اى سلمان واى بر کسى که بر فاطمه و شوهرش امیرمؤمنان على [ابن‏ابى‏طالب] ظلم کند و واى بر کسى که بر فرزندان و شیعیانش ستم روا دارد.

باید اذعان کرد که همان توصیه‏هاى بى‏شمار رسول خدا(ص) در باره دخترش فاطمه(س) سبب شده که ابن ابى‏الحدید معتزلى در صداقت و راستگویى و حقانیت ادعاى فاطمه(س) در باره فدک چنین بنویسد:

از استادم (على بن‏فارقى) در مدرسه بغداد پرسیدم: آیا فاطمه(س) در ادعاى مالکیت «فدک‏» صادق نبود؟ پاسخ داد: آرى گفتم: پس چرا خلیفه اول فدک را به او نداد در حالى که فاطمه نزد او راستگوبود؟

او تبسمى کرد و با زبان طنز و لطیفه گونه‏اى گفت: اگر ابى‏بکر آن روز «فدک‏» را به مجرد ادعاى فاطمه مى‏داد فردا به سراغش مى‏آمد و ادعاى خلافت‏براى همسرش مى‏کرد! و او را از مقامش کنار مى‏زد در آن هنگام خلیفه هیچگونه دفاعى از خود نداشت زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست مى‏گوید و نیازى به دلیل و گواه ندارد.

سپس ابن ابى‏الحدید اضافه مى‏کند: این یک حقیقت است، گرچه استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.

فاطمه(س) پرتلاش‏ترین مدافع امامت

صدیقه طاهره(س) فداکارترین فردى بود که بعد از رحلت پیامبر(ص) در برابر ناکسان ایستاد و مصرانه حق امیرمؤمنان(ع) که حاکمیت وى بود از آنان مطالبه مى‏نمود، او شبها به همراه شوهر خویش بر در خانه انصار مى‏رفت و آن‏گاه که بر مجالس آنان گذر مى‏کرد براى یارى شوهرش استغاثه مى‏نمود و به آنان اعتراض مى‏کرد و خاموش نمى‏نشست. آنان مى‏گفتند اگر زودتر مى‏آمدید ما به غیر شما رجوع نمى‏کردیم. آن دو پاسخ دادند: شما انتظار داشتید جنازه پیامبر خدا(ص) را رها کنیم و دفن ننماییم و با اینان بر سر قدرت به نزاع و جدال برخیزیم! فاطمه مى‏فرمود: على آنچه را سزاوار بود انجام داد.

امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بیشتر در بستر نماند.

و نیز آن هنگام که على(ع) را جهت گرفتن بیعت‏به سوى مسجد مى‏بردند در برابر خلیفه اول و دوم و طرفداران آنها ایستاد و فریاد برآورد:

خلوا عن ابن عمى فو الذى بعث محمدا بالحق لان لم تخلوا عنه لانشرن شعرى و لاضعن قمیص رسول الله صلى الله علیه و آله على راسى و لاصرخن الى الله فما ناقة صالح باکرم على الله من ولدی; دست از پسرعمویم بردارید سوگند به کسى که محمد(ص) را به پیامبرى برگزید اگر شماها دست از على(ع) برندارید موهایم را [به نشانه عزا و ناراحتى]پریشان و پیراهن پدرم پیامبر خدا(ص) را بر روى سر مى‏گذارم و بر شما نفرین مى‏کنم، مسلم فرزندان من در پیشگاه خدا گرامى‏تر از ناقه صالح هستند. سلمان - ره - مى‏گوید: تا فاطمه(س) چنین گفت‏سوگند به خدا پایه‏هاى دیوار مسجد پیامبر(ص) از جا کنده شد به طورى که مى‏توانست از زیر آنها کسى عبور کند. نزدیک دختر پیامبر فاطمه(س) آمدم و عرض کردم: خانم بزرگ و مولاى من خداوند تبارک و تعالى پدر تو را رحمت‏براى امت قرار داده مبادا با دعاى شما عذاب نازل شود در آن وقت دیوارها به جاى خود برگشت و گرد و غبار بلند شد به طورى که مردم آن را استشمام کردند.

شهادت صدیقه طاهره(س) چرا و چگونه؟

مرگ زودرس و شهادت‏گونه دختر پیامبر که در سن هیجده سال و هفت ماهگى به سراغش رفت، در حالى که او قبل از رحلت پدر و بعد از آن هیچگونه کسالت و یا مرضى را نداشت، این پرسش را در ذهن همه بوجود مى‏آورد:

چرا و چگونه فاطمه(س) به شهادت رسید؟!

پاسخ: مسلم علل و اسباب مختلف، شهادت او را به دنبال داشته که مى‏توان آنها را در دو امر اساسى به صورت فشرده مطرح نمود.

الف: هیات حاکمه براى مشروعیت‏خویش مى‏کوشید از على بن‏ابیطالب(ع) به هر شیوه‏اى که شده بیعت‏بگیرد و او را که مدعى خلافت‏حقه خویش بود ساکت کند; گاه با نصیحت و پند و تطمیع نسبت‏به آینده که به زودى خلافت از آن تو است فعلا با خلیفه بیعت کند به زودى نوبت تو مى‏رسد همانند آنچه را که ابوعبیده جراح اظهار داشت.

و گاه با تهدید و فشار. که در برخورد با شیوه دوم، فاطمه(س) بالاترین مدافع و مانع براى آنان محسوب مى‏شد، از این‏رو با گرفتن فدک و خانه‏نشینى او و از بین بردن سنتهاى اساسى پیامبر بر درب خانه او هجوم بردند و براى بیعت گرفتن از شوهرش تا سر حد تهدید سوزاندن خانه‏اش با توجه به اینکه او و فرزندانش و عده‏اى دیگر در منزل بودند، پیش رفتند که بعضى در آن معرکه گفتند: یا ابا حفص ان فیها فاطمه؟ قال: و ان در میان خانه فاطمه(س) مى‏باشد، عمر گفت آتش مى‏زنم گرچه فاطمه(س) در منزل باشد.

ب: مورخان علت‏شهادت فاطمه(س) را چند چیز دیگر دانسته‏اند که بعضى از آنها مستندش روایات صحیح است:

1- طبرى در کتاب «دلائل الامامة‏» علت‏شهادت صدیقه طاهره را ضربات غلاف شمشیر مى‏داند که از ناحیه قنفذ - لعنة الله علیه - بر آن حضرت وارد آمد در روایتى ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل مى‏کند که فرمود: کان سبب و فاتها ان قنفذ مولى الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا و لم تدع احدا ممن آذاها یدخل علیها ...

علت وفات فاطمه(س) ضرباتى است که «قنفذ» غلام آن مرد [عمر] را به دستور او توسط قلاف شمشیر بر بدن فاطمه(س) زد که در اثر آن ضربات محسنش را سقط کرد و به مریضى سختى گرفتار شد و از دنیا رفت، و در آن مدت مریضى به هیچ کس از کسانى که او را آزرده بودند اجازه عیادت نداد. محدث قمى - ره - نیز گفتار فوق را مورد تایید قرار داده است.

علامه مجلسى - ره - گفتار طبرى را پذیرفته و ذیل آن اضافه مى‏کند: فضربها بالسوط على عضدها فصار بعضدها مثل الدملوج من ضرب قنفذ ایاها و دفعها فکسر ضلعا من جنبها و القت جنینا من بطنها...; قنفذ - لعنة الله علیه - با تازیانه بر بازوى دختر پیغمبر(ص) زد به طورى که بازویش ورم بسیار کرد و او را بین در و دیوار فشار داد و در اثر آن فشار پهلویش شکست و فرزند داخل رحمش را سقط کرد.

2- بعضى نوشته‏اند: علت‏شهادت ضرباتى بود که از سوى مغیرة بن شعبه - لعنة الله علیه - به هنگام هجوم به خانه على بن‏ابیطالب(ع) بر بدن فاطمه - علیها سلام - وارد آمد همان‏طورى که امام مجتبى‏7 در برابر معاویه و یارانش رو به مغیره کرد و فرمود:

انت ضربت فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه و آله حتى ادمیتها و القت ما فى بطنها استذلالا منک لرسول الله صلى الله علیه و آله و مخالفة منک لامره و انتهاکا لحرمته...; توکسى هستى که فاطمه دختر پیغمبر خدا(ص) را زیر ضربات خود قرار دادى تا بدنش را خون آوردى، او فرزند داخل رحمش را سقط کرد، تو خواستى با این کار به پیامبر خدا(ص) اهانت کنى و با او مخالفت نمایى و حریم قدس نبوتش را بشکنى، پیامبر در باره فاطمه فرمود: دخترم! تو سرور همه زنان بهشتى.

3- عمر بن‏خطاب براى گرفتن بیعت از على بن‏ابیطالب(ع) به همراه سیصد نفر به خانه آن حضرت هجوم بردند در آن هنگام فاطمه(س) پشت درب خانه بود، درب را بر روى آنان باز نمى‏کرد، آنان هجوم بردند و با دستور عمر درب خانه را آتش زدند و فاطمه(س) را بین در و دیوار فشار دادند، در اینجا ابراهیم بن‏سیار بن‏هانى نظام مى‏گوید: در روز بیعت عمر ضربه‏اى بر بدن فاطمه(س) وارد کرد که فرزندش را سقط کرد. سپس مى‏گوید: او فریاد مى‏زد خانه را با اهلش آتش زنید; و در میان آن خانه غیر از على و فاطمه و حسن و حسین - علیهم السلام - دیگرى نبود.

وصیت‏هاى فاطمه(س)

بعد از هجوم ناکسان به خانه على(ع) و فشار فاطمه در بین در و دیوار و جراحت‏هاى وارده و سقط فرزند، او در بستر افتاد و روز بروز بر ناراحتیهایش افزون مى‏گشت‏به طورى که روزهاى آخر قادر بر ایستادن و قدم زدن نبود، گاه از درد پهلو و گاه از سینه و یا بازو و گاه بر غربت‏خویش و مظلومیت‏شوهرش على(ع) مى‏گریست و رو به قبر پدرش پیامبر(ص) مى‏نمود و از خدایش درخواست مرگ مى‏کرد و مى‏گفت:

یا الهى عجل وفاتى سریعافلقد تنغصت الحیاة یا مولائى

پروردگارا هر چه زودتر مرگ مرا برسان، مولاى من زندگى بر من ناگوار و تلخ گردیده.

امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بیشتر در بستر نماند.

فاطمه(س) واپسین روز عمر رو به اسماء بنت عمیس کرد و فرمود: من کراهت دارم بدنم را همچون بدن زنان دگر بر روى تختى نهید و پارچه‏اى بر روى آن کشید به طورى که به هنگام تشییع، پستى و بلندى بدن گویا باشد. اسماء عرض کرد: من نوعى تابوت و محمل را در حبشه دیده‏ام که رضایت‏شما را جلب مى‏کند. اسماء چیزى شبیه آن را آماده کرد و پارچه‏اى را بر رویش کشید و به فاطمه(س) نشان داد: فرمود: ما احسن هذا و اجمله، لا تعرف به المراة من الرجل; چه نیکو و زیبا است این که جنازه مرد و زن در آن شناخته نمى‏شود، اسماء مى‏گوید: همانند آن لحظه فاطمه(س) را متبسم و شادان ندیدم.

چون شب فرا رسید امیرالمؤمنین(ع) در کنارش نشسته بود، گفت: پسرعمو جبرئیل بر من وارد شد و سپس گفت: اى محبوبه حبیب خدا و میوه قلب مصطفى امروز تو خدایت را ملاقات خواهى کرد و وارد بهشت‏خواهى شد. او رفت و همین خبر را میکائیل به من داده على(ع) با ناراحتى گفت: انالله و انا الیه راجعون، در آن لحظات على(ع) سر همسرش را به سینه چسباند و هر یک از دیگرى حلالیت مى‏طلبیدند و بر یکدیگر اشک مى‏ریختند على بر فقدان زهرا(س) و زهرا(س) بر تنهایى على(ع) ام‏ایمن مى‏گوید اینجا بود که فاطمه فرمود: من ساعتى بعد به پدرم ملحق مى‏گردم بعد هم چنین وصیت کرد:

اولا: با دختر خواهرم «امامه‏» ازدواج کن او با فرزندانم همانند من رفتار خواهد کرد و مردان چاره‏اى جز ازدواج ندارند.

ثانیا: تابوتى را براى جنازه‏ام فراهم کن زیرا فرشتگان الهى آن را عکس‏بردارى مى‏کنند و سپس چگونگى آن را هم بیان کرد.

ثالثا: کسانى که بر من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند بر جنازه من حاضر نشوند و بر من نماز نخوانند، پس شب مرا دفنم کن.

و در روایت دیگر آمده: انت اولى بى من غیرى حنطنی و غسلنی و کفنی باللیل و صل على و ادفنى باللیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقرء على ولدى السلام الى یوم القیامة; [على‏جان]تو بر امور من سزاوارتر از هر کسى هستى من را شبانه حنوط کن، غسلم بده و کفنم کن و بر بدنم نماز بگزار و شبانه دفنم کن، کسى از این ماجرا آگاه نشود تو را به خدا مى‏سپارم و درود و سلام بر فرزندانم تا قیامت مى‏فرستم.

 

 

 

واپسین روزهای فاطمه علیهاالسلام

... واپسین روزهای فاطمه علیهاالسلام

 


سید جعفر شهیدی


 

دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد. در مدت بیماری او، از آن مردان جان برکف، از آن مسلمانان آماده در صف، از آنان که هر چه داشتند از برکت پدر او بود، چند تن او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند؟

هیچکس! جز یکی  دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.

اما هر چه باشد زنان، عاطفه و احساسی رقیق تر از مردان دارند، بخصوص که در آن روزها، زنان بیرون صحنه سیاست بودند و در آنچه می گذشت دخالت مستقیم نداشتند.

صدوق به اسناد خود که به فاطمه دختر حسین بن علی(ع) می رسد نویسد: زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند. اما در عبارت احمد بن ابی طاهر تنها( زنان) آمده است و از مهاجر و انصار نامی نمی برد.

اگر هم از زنان مهاجران کسی در این دیدار شرکت داشته، مسلما وابسته به گروه ممتاز و دست در کار سیاست نبوده است. اما انصارموقعیت دیگری داشته اند. آنان از آغاز یعنی از همان روزها که پیغمبر را به شهر خود خواندند، پیوند خویش را با خویشاوندان او نیز برقرار و سپس استوار ساختند.

و چنانکه اشارت خواهم کرد، بیشتر آنان این دوستی را با علی و فرزندان او، و خاندان او به سر بردند. بهر حال پاسخی را که دختر پیغمبر به پرسش آنان داده است، نشان دهنده روحیه رنگ پذیر مردم آن زمان است، که با دیگر زمانها یکسان است. دختر پیغمبر از رفتار مردان آنان گله مند است.

گفتار زهرا(ع) پاسخ احوال پرسی نیست. خطبه ای بلیغ است که اوضاع آن روز مدینه را روشن می سازد و از آنچه پس از یک ربع قرن پیش آمد خبر می دهد. دیرینه ترین متن این گفتار را که نویسنده در دست دارد کتاب بلاغات النساء است. اما این گفتار در کتابهایی چون امالی شیخ طوسی کشف الغمه، احتجاج طبرسی و بحارالانوار مجلسی و دیگرکتابها آمده است. من عبارت احمد بن ابی طاهر را به فارسی برگردانده ام و چون این گفتار نیز صنعت های لفظی و معنوی را در بردارد کوشیده ام تا ترجمه نیز از آن زیورها عاری نباشد. لکن:

گربریزی بحر را در کوزه ای          چند گنجد قسمت یک روزه ای

دختر پیغمبر چگونه ای؟ با بیماری چه می کنی؟

 به خدا دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند نا خشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابّرا، و گاه پیش روی واپس گرا، و خداوندان اندیشه های تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.

ناچار کار را بدانها واگذاردم، و ننگ عدالت کشی را برایشان بار کردم، نفرین بر این مکاران و دور باشند از رحمت حق، این ستمکاران.

وای بر آنان. چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟ و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند؟

آنجا که فرود آمد نگاه جبرائیل امین است و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند. دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد.

بخدا سوگند، اگر پای در میان می نهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد می گذاردند، آرام آرام ایشان را به راه راست می برد. و حق هر یک را بدو می سپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است بچیند. تشنگان عدالت را چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر می گشتند. اگر چنین می کردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان می گشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود.

 

بیایید! و بشنوید!:

شگفتا! روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازیچه ها یکی از پس دیگری برون می آرد. راستی مردان شما چرا چنین کردند؟  چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدار، در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دُم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالِم نپرسیدند: نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند. و تبهکاری خود را نیکو کاری می پندارند.

وای بر آنان. آیا این که مردم را براه راست می خواند، سزاوار پیروی است، یا آنکه خود راه را نمی داند؟ در این باره چگونه داوری می کنید؟

به خدایتان سوگند، آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه ها آغاز شد. حال لختی بپایند! تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خونها بریزد! شهد زندگی در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست.

اکنون آماده باشید! که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان برآورد، آنگاه دریغ سودی ندارد.

جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را بر کند. دریغا که دیده حقیقت بین ندارید. بر ماهم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می دارید.

این سخنان که در آن روز درد دل و گله و شکوه بانویی داغدیده و ستمدیده می نمود، به حقیقت اعلام خطری بود. خطری که نه تنها مهاجر و انصار، بلکه رژیم حکومت و آینده نظام اسلامی را تهدید می کرد.

دیری نگذشت که آنچه دختر پیغمبر در بستر بیماری و نیز روزهای پیش در جمع مسلمانان از آن خبر داد، و مردم را از پایان آن ترساند، تحقق یافت.

آن روز گفتند پیغمبری و رهبری نباید در یک خاندان بماند. گفتند قریش، این تیره خود خواه و برتری جو، باید همچنان مهتری کند. آن روز پایان کار را نمی دیدند. ندانستند که مهتری از قریش به خاندان امیه و سپس به فرزندان ابوسفیان و تیره حکم بن عاص و مروانیان می رسد، ندانستند که تند باد این تصمیم عجولانه گردی را که بر روی اخگر سوزان دشمنی دیرینه عراقی و شامی انباشته است به یکسو خواهد زد. ندانستند که همچشمی قحطانی وعدنانی از نو آغاز می شود، دو گروه برابر هم خواهند ایستاد و خلیفه هایی جان خود را در این راه خواهند داد و سرانجام آتشی سر می زند که سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامی را فرا گیرد.

که:"... ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم..." (رعد/11)

دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیماری بوده؟ درست نمی دانیم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگانی را بدرود گفته؟ روشن نیست. کمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته اند و میان این دو مدت روایت های مختلف از دوماه تا هفتاد و پنج روز، سه ماه و شش ماه است.

این همه اختلاف، و این همه روایت های گوناگون چرا؟ از این پیش نوشتیم که در چنان سالها، تاریخ حادثه ها از خاطر یکی به ذهن دیگری انتقال می یافت. و چه کسی می تواند ادعا کند که همه این ناقلان از اشتباه بر کنار بوده اند. این در صورتی است که موجبات دیگر در کار نباشد. اما می دانیم که در آن روزهای پر آشوب، از یکسو دسته بندی های سیاسی هنوز قوت خود را از دست نداده بود و از سوی دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند. در چنین شرایط کدام کس پروای ضبط تاریخ درست حوادث را داشت؟

بر فرض که هیچیک از این دو عامل دخالتی در این رویداد نداشته باشد، بدون شک دسته های سیاسی که پس از این تاریخ روی کار آمدند تا آنجا که توانسته اند تاریخ حادثه ها را دستکاری کرده اند.

باری به نقل مجلسی از دلائل الامامه در این بیماری بود که دو تن از صحابی پیغمبر؛ ابوبکر و عمر خواستار دیدار او شدند. اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمی داد. علی (ع) گفت من پذیرفته ام که تو به آنان اجازه ملاقات دهی. فاطمه گفت حال که چنین است خانه خانه تو است هر چند ابن سعد نوشته است ابوبکر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت که او را خشنود ساخت اما ظاهراً از این ملاقات نتیجه ای که در نظر بود بدست نیامد.

 

دختر پیغمبر به آنان گفت نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟

گفتند چنین است! فاطمه  گفت شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم و آنان از خانه او بیرون رفتند. بخاری در صحیح نویسد: پس از آنکه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمی گذاریم زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مُرد.

در واپسین روزهای زندگی، اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وی بود طلبید. چنانکه نوشتیم اسماء نخست زن جعفربن ابی طالب بود، چون جعفر در نبرد موته شهید شد به ابوبکر بن ابی قحافه شوهر کرد. دختر پیغمبر به اسماء فرمود:

- من خوش نمی دارم بر جسد زن جامه ای بیفکند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.

اسماء گفت:

- من درحبشه چیزی دیدم، اکنون صورت آن را به شما  نشان می دهم. سپس چند شاخه تر خواست. شاخه ها را خم کرد. پارچه ای به روی آن کشید. دختر پیغمبر گفت:

- چه چیز خوبی است. نعش زن را از نعش مرد مشخص می سازد. چون من مُردم تو مرا بشوی! و نگذار کسی نزد جنازه من بیاید.

در آخرین روز زندگانی آبی خواست. بدن خود را نیکو شست و شو داد و جامه های نو پوشید و به غرفه خود رفت. خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند. سپس روی به قبله دراز کشید دست ها را بر گونه ها نهاد و گفت من همین ساعت خواهم مُرد.

به نقل علمای شیعه، شوهرش علی (ع) او را شست و شو داد. ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است. لیکن چنانکه نوشتم ابن عبدالبر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدی شست و شوی او باشد. و گویا اسماء در شست و شوی فاطمه (ع) با علی علیه السلام همکاری داشته است.

ابن عبدالبر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانی را بدرود گفت، عایشه خواست به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد. عایشه شکایت به پدر برد که:

- این زن خثعمیه میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمی گذارد من نزد او بروم. بعلاوه برای او حجله ای چون حجله عروسان ساخته است. ابوبکر به در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:

- اسماء چرا نمی گذاری زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا برای دختر پیغمبر حجله ساخته ای ؟

اسماء گفت:

- زهرا به من وصیت کرده است کسی بر او داخل نشود- چیزی را که برای او ساخته ام، وقتی زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برایش بسازم.

ابوبکر گفت:

- حال که چنین است هر چه به تو گفته چنان کن.

ابن عبدالبر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام برای او بدین سان تابوت ساختند فاطمه(ع) دختر پیغمبر(ص) بود. سپس مانند آن را برای زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند.